- ۱۵ مهر ۱۳۹۵ , ساعت ۸:۳۲
- 423 views
- ثبت یک دیدگاه
- چاپ مطلب
تعجب بازیگر هلندی از سطح اطلاعات هنری در ایران
تقدیمی هدف:
تعجب بازیگر هلندی از سطح اطلاعات هنری در ایران
گفتوگو با هنرمندان نمایش «درباره تصویرت از من تجدیدنظر کن»
فرهنگ > تئاتر – آروند دشتآرای گفت: «آیا شان تئاتر در این حد پایین آمده است که منِ نوعی باید به محض بیرون آمدن از سالن با کسی مواجه شوم که میخواهد نظرم را در مورد نمایش ضبط کند و در مطبوعات منتشرش سازد تا سالنش را پر کند؟»
اگر بخواهید صادقانه پاسخ دهید، تصورتان از یک آلمانی، هلندی و انگلیسی و نحوه زندگیشان چیست و متقابلا تصور آنها از یک ایرانی چگونه است؟ تصور شما و آنها چه میزان تحتتاثیر تصاویریست که رسانهها میسازند؟ یا چه میزان ریشه در اطلاعات تاریخی و مذهبیتان دارد؟
آروند دشتآرای این روزها میکوشد با نگاه کردن به زندگی روزمره خودش و همسرش مارین ونهولک از هلند، آروشا بیگی و مالته شولتز از آلمان، دیبا خاتمی و میخائیل بلوس از هلند و آزاده میرزایی و استوارت دنیسون از انگلستان در اجرایی با مشارکت تماشاگران دریابد ما دیگری را چگونه میشناسیم؟ دیگری در مقام غیر، از کشور، فرهنگ و زبانی دیگر.
همه آنها که نامشان برده شد با اسامی اصلی خود در نمایش «درباره تصویرت از من تجدیدنظر کن» حضور دارند و تا جمعه 16 مهر هر روز در دو نوبت 18 و 20:30 در سالن چهارسو مجموعه تئاتر شهر روی صحنه میروند. آنچه در ادامه میخوانید گفتوگوییست با دشتآرای و همسرش ونهولک درباره نمایش «درباره تصویرت از من تجدیدنظر کن».
تلاش شما در تازهترین اثرتان این است که تماشاگر را دقیقا به تجدیدنظر کردن در چه چیزی ترغیب کنید؟
مارین ونهولک: چیزی که ما میخواهیم در نمایش «درباره تصویرت از من تجدیدنظر کن» به آن برسیم این نکته است که تصاویری که تحت سلطه رسانهها از سایر کشورها و مردمشان دریافت میکنیم تا چه حد واقعی است و آیا نباید در مورد آن تجدیدنظر کرد؟ سئوال ما این است که تصاویری که باورشان میکنیم از جمله تصویر کلیشهای از غرب غالب و شرق استعمارزده از کجا میآید؟
آروند دشتآرای: من میخواهم پاسخ این سوئال را با ذکر خاطرهای بدهم. عموما در سفرهایم به اروپا کمتر به دیدن مکانهای توریستی و بیشتر به دیدن خانههای دوستانم و زندگی روزمرهشان مشتاقم. جوانتر که بودم اولین باری که دیدم پدر و مادر دوست فرانسویام دقیقا بر سر موضوعی دعوا میکنند که پدر و مادر من دعوا میکردند به شدت متعجب شدم. تنها تفاوتشان این بود که آنها به زبان فارسی و اینها به زبان فرانسوی با هم حرف میزدند.
این جا، همان جاییست که به شما ثابت میشود انسانها چه متعلق به فرانسه باشند چه ایران در یک سری مسائل روزمره شبیه هم عمل میکنند. تصویر غرب غالب و شرق استعمارزدهای که مارین به آن اشاره کرد در همین نقاط است که ترک میخورد.
ونهولک: چیزی که در نمایش ما نشان داده میشود این است که مالته شولتز آلمانی یا میخائیل بلوس هلندی یا استوارت دنیسون انگلیسی هم میتوانند بر سر همان چیزهایی با همسرشان بحث کنند که یک مرد ایرانی و این فقط منِ نوعی نیستم که با همسر ایرانیام فلان اختلاف را دارم.
زمانی که مخائیل بلوس به گروه ما پیوست به شدت متعجب بود که چرا کسانی که او در ایران با آنها همصحبت شده است که البته بیشتر از قشر هنرمند بودند به عنوان مثال کریستوف کیشلوفسکی فیلمساز لهستانی را به خوبی میشناسند. او میگفت در هلند ابدا این گونه نیست که فرضا همه بدانند کیشلوفسکی کیست یا فیلمهایش را دیده باشند و فقط کسانی که مشخصا حرفهشان بازیگری است او را میشناسند. بلوس به شدت از بالا بودن سطح عمومی فرهنگ بین کسانی که با او حرف زده بودند تعجب کرده بود و تصویری که رسانهها برای او از ایران ساخته بودند با آنچه میدید در تضاد قرار داشت.
دشتآرای: این موضوع به باوری برمیگردد که ما از خود نداریم و از سوی دیگر ابدا از سطح اطلاعات عمومی ما و سطح فرهنگمان چنین تصویری در خارج از ایران هم وجود ندارد. این آن تجدیدنظریست که من گمان میکنم به واسطه کارهایی نظیر «درباره تصویرت از من تجدیدنظر کن» میتواند رخ دهد.
پس میتوان ایده نمایش شما را شناختن خود از منظر دیگری دانست؟ درک دیگری که مستلزم عشق به اوست؟
دشتآرای: من واژه شناخت واقعی از دیگری، شناختی مبتنی بر حقیقت نه تصویر و تصور را ترجیح میدهم. شناختی که ریشه در امر واقع دارد. به عنوان مثال میگویم فرضا من تصوری نسبت به خانه همسایهام دارم و آن را بسیار زیباتر از خانه خودم میدانم اما تا وارد آن خانه نشوم که به عقیده من فقط تئاتر میتواند چنین کاری انجام دهد، نمیتوانم واقعیت را بفهمم.
ونهولک: خیلی از افراد هستند که گمان میکنند اگر مهاجرت کنند یا با زن یا مردی اروپایی ازدواج کنند زندگی بهتری خواهند داشت اما آیا این تصویر واقعی است؟ یا برعکس، زمانی که یک اروپایی فکر میکند اگر به ایران بیاید انسانهایی عجیبوغریب خواهد دید آیا تصورش واقعی است؟
دشتآرای: معتقدم جوانان ما تحتتاثیر رسانه دچار تصوری غلط در مورد غرب شدهاند. البته ممکن است این سوتفاهم به وجود آید که گویی من چشم بسته همه چیز کشورم را تایید میکنم در صورتی که این گونه نیست و تاکید من بر این است که مقهور تصویری که از غرب در ذهن داریم نشویم.
فرهنگ > تئاتر – آروند دشتآرای گفت: «آیا شان تئاتر در این حد پایین آمده است که منِ نوعی باید به محض بیرون آمدن از سالن با کسی مواجه شوم که میخواهد نظرم را در مورد نمایش ضبط کند و در مطبوعات منتشرش سازد تا سالنش را پر کند؟»
نرگس کیانی: اگر بخواهید صادقانه پاسخ دهید، تصورتان از یک آلمانی، هلندی و انگلیسی و نحوه زندگیشان چیست و متقابلا تصور آنها از یک ایرانی چگونه است؟ تصور شما و آنها چه میزان تحتتاثیر تصاویریست که رسانهها میسازند؟ یا چه میزان ریشه در اطلاعات تاریخی و مذهبیتان دارد؟
آروند دشتآرای این روزها میکوشد با نگاه کردن به زندگی روزمره خودش و همسرش مارین ونهولک از هلند، آروشا بیگی و مالته شولتز از آلمان، دیبا خاتمی و میخائیل بلوس از هلند و آزاده میرزایی و استوارت دنیسون از انگلستان در اجرایی با مشارکت تماشاگران دریابد ما دیگری را چگونه میشناسیم؟ دیگری در مقام غیر، از کشور، فرهنگ و زبانی دیگر.
همه آنها که نامشان برده شد با اسامی اصلی خود در نمایش «درباره تصویرت از من تجدیدنظر کن» حضور دارند و تا جمعه 16 مهر هر روز در دو نوبت 18 و 20:30 در سالن چهارسو مجموعه تئاتر شهر روی صحنه میروند. آنچه در ادامه میخوانید گفتوگوییست با دشتآرای و همسرش ونهولک درباره نمایش «درباره تصویرت از من تجدیدنظر کن».
تلاش شما در تازهترین اثرتان این است که تماشاگر را دقیقا به تجدیدنظر کردن در چه چیزی ترغیب کنید؟
مارین ونهولک: چیزی که ما میخواهیم در نمایش «درباره تصویرت از من تجدیدنظر کن» به آن برسیم این نکته است که تصاویری که تحت سلطه رسانهها از سایر کشورها و مردمشان دریافت میکنیم تا چه حد واقعی است و آیا نباید در مورد آن تجدیدنظر کرد؟ سئوال ما این است که تصاویری که باورشان میکنیم از جمله تصویر کلیشهای از غرب غالب و شرق استعمارزده از کجا میآید؟
آروند دشتآرای: من میخواهم پاسخ این سوئال را با ذکر خاطرهای بدهم. عموما در سفرهایم به اروپا کمتر به دیدن مکانهای توریستی و بیشتر به دیدن خانههای دوستانم و زندگی روزمرهشان مشتاقم. جوانتر که بودم اولین باری که دیدم پدر و مادر دوست فرانسویام دقیقا بر سر موضوعی دعوا میکنند که پدر و مادر من دعوا میکردند به شدت متعجب شدم. تنها تفاوتشان این بود که آنها به زبان فارسی و اینها به زبان فرانسوی با هم حرف میزدند.
این جا، همان جاییست که به شما ثابت میشود انسانها چه متعلق به فرانسه باشند چه ایران در یک سری مسائل روزمره شبیه هم عمل میکنند. تصویر غرب غالب و شرق استعمارزدهای که مارین به آن اشاره کرد در همین نقاط است که ترک میخورد.
ونهولک: چیزی که در نمایش ما نشان داده میشود این است که مالته شولتز آلمانی یا میخائیل بلوس هلندی یا استوارت دنیسون انگلیسی هم میتوانند بر سر همان چیزهایی با همسرشان بحث کنند که یک مرد ایرانی و این فقط منِ نوعی نیستم که با همسر ایرانیام فلان اختلاف را دارم.
زمانی که مخائیل بلوس به گروه ما پیوست به شدت متعجب بود که چرا کسانی که او در ایران با آنها همصحبت شده است که البته بیشتر از قشر هنرمند بودند به عنوان مثال کریستوف کیشلوفسکی فیلمساز لهستانی را به خوبی میشناسند. او میگفت در هلند ابدا این گونه نیست که فرضا همه بدانند کیشلوفسکی کیست یا فیلمهایش را دیده باشند و فقط کسانی که مشخصا حرفهشان بازیگری است او را میشناسند. بلوس به شدت از بالا بودن سطح عمومی فرهنگ بین کسانی که با او حرف زده بودند تعجب کرده بود و تصویری که رسانهها برای او از ایران ساخته بودند با آنچه میدید در تضاد قرار داشت.
دشتآرای: این موضوع به باوری برمیگردد که ما از خود نداریم و از سوی دیگر ابدا از سطح اطلاعات عمومی ما و سطح فرهنگمان چنین تصویری در خارج از ایران هم وجود ندارد. این آن تجدیدنظریست که من گمان میکنم به واسطه کارهایی نظیر «درباره تصویرت از من تجدیدنظر کن» میتواند رخ دهد.
پس میتوان ایده نمایش شما را شناختن خود از منظر دیگری دانست؟ درک دیگری که مستلزم عشق به اوست؟
دشتآرای: من واژه شناخت واقعی از دیگری، شناختی مبتنی بر حقیقت نه تصویر و تصور را ترجیح میدهم. شناختی که ریشه در امر واقع دارد. به عنوان مثال میگویم فرضا من تصوری نسبت به خانه همسایهام دارم و آن را بسیار زیباتر از خانه خودم میدانم اما تا وارد آن خانه نشوم که به عقیده من فقط تئاتر میتواند چنین کاری انجام دهد، نمیتوانم واقعیت را بفهمم.
ونهولک: خیلی از افراد هستند که گمان میکنند اگر مهاجرت کنند یا با زن یا مردی اروپایی ازدواج کنند زندگی بهتری خواهند داشت اما آیا این تصویر واقعی است؟ یا برعکس، زمانی که یک اروپایی فکر میکند اگر به ایران بیاید انسانهایی عجیبوغریب خواهد دید آیا تصورش واقعی است؟
دشتآرای: معتقدم جوانان ما تحتتاثیر رسانه دچار تصوری غلط در مورد غرب شدهاند. البته ممکن است این سوتفاهم به وجود آید که گویی من چشم بسته همه چیز کشورم را تایید میکنم در صورتی که این گونه نیست و تاکید من بر این است که مقهور تصویری که از غرب در ذهن داریم نشویم.
آیا تمرکزتان بر تجدیدنظر از تصویری که از افراد در ذهن داریم محدود میشود؟
دشتآرای: خیر. سئوال من این است که آیا ما نباید در مورد تصویرمان از تئاتر هم تجدیدنظر کنیم؟ آیا تئاتر نمیتواند شکلی پیدا کند که تعمیمپذیری و تاثیرپذیری بیشتری داشته باشد؟ آیا نباید برای تئاتری که در ایران و تهران روی صحنه میرود به شیوههای بازاریابی جدیدی فکر کرد؟ آیا تنها راه حل برای بازاریابی تئاتر استفاده از بازیگران چهره است؟ آیا تنها راه حل فیلمبرداری کردن از سالن پر از تماشاگر و پخش کردن آن در فضای مجازی است؟ آیا تنها راه، گفتوگو گرفتن از مهمانان شناختهشده بلافاصله پس از اجرا و انتشار آن در خبرگزاریها و روزنامههاست؟
آیا شان تئاتر در این حد پایین آمده است که منِ نوعی در مقام مهمان به محض بیرون گذاشتن پایم از سالن باید با موبایلی مقابل صورتم مواجه شوم که صاحبش میخواهد نظر مثبتم را در مورد آن نمایش ضبط کند تا بتواند برای آوردن دیگر تماشاگران به سالن در مطبوعات منتشرش سازد؟
با احترام به تمام کسانی که تلاش میکنند مخاطبان را به سالن تئاتر بیاورند سوال من این است که آیا ایده دیگری برای آوردن تماشاگر به غیر از نشان دادن داستانهای سطحی و بزک کردن آن با گریم و نور و موسیقی وجود ندارد؟
من این مجموعه سئوالات را به این دلیل مطرح میکنم که معتقدم در تئاتر ما بیپاسخ ماندهاند و حاصل تصویری هستند که آن را پذیرفتهایم بدون این که بیندیشیم میشود در موردش تجدیدنظر کرد یا خیر؟
آیا تمرکزتان بر تجدیدنظر از تصویری که از افراد در ذهن داریم محدود میشود؟
دشتآرای: خیر. سئوال من این است که آیا ما نباید در مورد تصویرمان از تئاتر هم تجدیدنظر کنیم؟ آیا تئاتر نمیتواند شکلی پیدا کند که تعمیمپذیری و تاثیرپذیری بیشتری داشته باشد؟ آیا نباید برای تئاتری که در ایران و تهران روی صحنه میرود به شیوههای بازاریابی جدیدی فکر کرد؟ آیا تنها راه حل برای بازاریابی تئاتر استفاده از بازیگران چهره است؟ آیا تنها راه حل فیلمبرداری کردن از سالن پر از تماشاگر و پخش کردن آن در فضای مجازی است؟ آیا تنها راه، گفتوگو گرفتن از مهمانان شناختهشده بلافاصله پس از اجرا و انتشار آن در خبرگزاریها و روزنامههاست؟
آیا شان تئاتر در این حد پایین آمده است که منِ نوعی در مقام مهمان به محض بیرون گذاشتن پایم از سالن باید با موبایلی مقابل صورتم مواجه شوم که صاحبش میخواهد نظر مثبتم را در مورد آن نمایش ضبط کند تا بتواند برای آوردن دیگر تماشاگران به سالن در مطبوعات منتشرش سازد؟
با احترام به تمام کسانی که تلاش میکنند مخاطبان را به سالن تئاتر بیاورند سوال من این است که آیا ایده دیگری برای آوردن تماشاگر به غیر از نشان دادن داستانهای سطحی و بزک کردن آن با گریم و نور و موسیقی وجود ندارد؟
من این مجموعه سئوالات را به این دلیل مطرح میکنم که معتقدم در تئاتر ما بیپاسخ ماندهاند و حاصل تصویری هستند که آن را پذیرفتهایم بدون این که بیندیشیم میشود در موردش تجدیدنظر کرد یا خیر؟
نوشتن دیدگاه
شما میتوانید از تصاویر مخصوص خود در قسمت نظرات استفاده نمایید برای اینکار از وب سایت آواتارکمک بگیرید .